مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
طلبـیـدی و به پابـوس رسـیدم با اشک چشم خود را وسط صحن تو دیدم با اشک خـیـره بر آیـنـهکـاری شـدم و آب شـدم از خجالت! که چرا دیر رسیدم با اشک سخت دلتنگ نجف هستم و هنگام اذان زیـر ایـوان طـلا آه کـشـیـدم بـا اشـک تو غـریب الغـربایی و به یادت عمری زندگی را چه غـریبانه چشیدم با اشک باز هم تا که ببندم به ضریحِ تو دخـیل تـکّـهای پـارچـۀ سـبز بُـریـدم با اشـک حاجتم شوقِ برآورده شدن داشت اگر؛ طـرفِ پـنجـره فـولاد دویـدم بـا اشـک تا که از لطف تو بیواسطه دعبل بشوم باز از بـوته دل قـافـیـه چـیـدم با اشک لحـظـۀ ذکـر تـوسـل شد و ابـیاتم را… نه که با گوش! که اینبار شنیدم با اشک جملۀ «یأبن شبیبِ» تو پُر است از گریه تا که روشن بشود شمعِ امـیدم با اشک روضۀ جدّ تو را در حرمت ضجّه زدم آبـرومنـد شـدم تا که خـریـدم با اشک! |